براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
نه تو مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم میگذرد آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند !
جمعه 11 اسفند 1391 ساعت 11:28 |
بازدید : 437 |
نوشته شده به دست شيدايي |
(نظرات )
سعدی شیرازی می گوید وقتی بچه بودم اغلب در کنار پدر و عمو ها و پسر عمو هایم دعا می کردیم و هر شب دور هم جمع می شدیم تا سوره ای از قرآن بخوانیم . یکی از همین شب ها در حالی که عمویم قرآن می خواند متوجه شدم که بیشتر حاضران خوابیده اند . به پدرم گفتم ببین هیچ کدام از این خفتگان نمی توانند به کلمات پیامبر گوش دهند خدا از آن ها راضی نخواهد بود . پدرم پاسخ داد: پسرم راه خودت را با ایمان طی کن و بگذار دیگران به فکر راه خودشان باشند ، شاید در خواب با خدا صحبت می کنند . من هزار بار بیشتر ترجیح می دهم که مثل آنان در خواب باشی و این طور سخت دیگران را محکوم نکنی .